آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات آریسا

5 ماه شد

دختر عزیزم آریسای قشنگم ، مهربونم ؛ نازم ؛ قلبم ، عشقم ، زندگیم ؛ جووونم ؛ نفسم ، عمرم ، هستی من ؛ یکی یدونه ی من ، ناز دونه ی من ، در دونه ی قشنگم ؛ ملوسکم ، عروسکم ، آریسای من 5 ماه از اومدنت گذشت ، چقدر شیرین گذشت ، چقدر زیبا گذشت ، چقدر عاشقانه گذشت  دخترم ماشا... بزرگ شدی،الان دیگه کامل برمیگردی و غلت میزنی  دستاتو دراز میکنی تا وسایلی که جلوت هست رو بگیری وقتی صورتمو میارم جلو صورتت دستاتو میاری رو صورتم ، صورتمو نوازش میکنی چشامو دست میزنی، بینیمو دست میزنی ، قربون اون دستای کوچولو موچولوت بشم  الان یه مدته سوار رورورک میشی اوایل پاهاتو حرکت نمیدادی ولی بعدش فقط پای چپتو حرکت میدادی و پای راستتو رو زمین میکشیدی ...
29 بهمن 1393

یه دختر دارم شاه نداره

یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره از خوشگلی تا نداره به کس کسونش نمیدم به همه کسونش نمیدم به راه دورش نمیدم به حرف زورش نمیدم به کسی میدم که تک باشه پیرهن تنش اطلس باشه به کسی میدم که تک باشه پیرهن تنش اطلس باشه شاه میاد با لشکرش شاهزاده ها دورو برش واس پسر کوچیکترش آیا بدم آیا ندم ؟ آیا بدم آیا ندم ؟ به کسی میدم که کس باشه ملک باشه و ملک باشه . دختر من رفیق من هم نفس شفیق من نگین انگشتر من عقیق من عقیق من دختر من یار بابا شب شب تار بابا تو این گلستون جهان نو گل بی خار بابا یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ما نداره از خوشگلی تا نداره به این و اونش نمیدم به همه نشونش نمیدم به خوستگارش نمیدم به...
13 بهمن 1393

خاطرات تهران

سلام به دختر نازو قشنگم دختر یکی یدونم آریسا خانوم دخترم امروز شنبه 11 هم بهمن سال 1393 و شما  4 ماه و 12 روزته و ماشا... کلی بزرگ و خانوم و عسل شدی دخترم میرم سر اصل مطلب ، اولین سفری که به تهران داشتی در کل سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت تو ماشین خیلی خوب بودی و همیشه میخوابیدی و باید بزور بیدارت میکردم تا شیر بخوری و  اصلا شیر هم نمیخوردی و فقط میخوابیدی ، بین راه که میموندیم شما خیلی خیلی جیغ میزدی در حد وحشتناک گریه میکردی  و ما قید استراحت بین راه رو میزدیم و سوار ماشین میشدیم تا شما آروم بشی و محض اینکه ماشین رو روشن میکردیم شما هم سریع به خواب میرفتی بابا جون عقب ماشین برات ی جا گرم و نرم درست کرد و شما...
11 بهمن 1393
1639 14 20 ادامه مطلب

اولین مسافرت

سلام دختر نازو قشنگم آریسای مهربونم ، امروز دوشنبه 6م دی ماه سال 1393 که تصمیم داریم فردا بریم تهران و شما برای اولین بار تو این سفر مارو همراهی میکنی و خیلی خوشحالیم بخاطر همراهی تو عزیز دلم تازه ساک شما رو بستم وسیله هاتو جمع کردم و از تک تک وسیله ها عکس گرفتم تا یادگار بمونه خب حالا نوبت عکسا دخترم برات تشک تعویض پوشک و 20 تا پوشک  و حوله برداشتم و دستمال مرطوب و شیر خشک در مواقع ضروری برداشتم و لباس خواب 3 عدد و چند لباس برای دختر کوچولوی نازم و جای لباسا و دو تا پیشبند ؛ 3 تا تل سر ؛ یه جفت کفش و جوراب خوشگل و شامپوی بدن و مو خب ساک شما آماده ی بستنه و...
6 بهمن 1393
1